کیمیای آگاهی

اسطوره رابطه پرسفون و دیمیتر

تعداد بازدید : 983 تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۰۹/۱۵

اسطوره رابطه پرسفون و دیمیتر

نام دیمیتر به معنای مادر است . “دا” یا “گابه معنی زمین و میتر به معنی مادر است. پس دیمیتر “مادر زمین” است. اما دیمیتر خدابانوی همه زمین نیست بلکه خدابانوی آن بخش از زمین است که حاصلخیز است و غذا تولید میکند و زمینی است که قابل کشاورزی است. به او خدابانوی غلات و ذرت هم میگویند .

داستان دیمیتر را هومر چنین آغاز میکند:

دیمیترخدابانوئی با موهای طلائی گندمگون
او و دختر مچ پا باریک اش
همانطور که او بازی میکرد با دختران اقیانوس
گل می چید در دشت و چمن گل سرخ ، ارکیده ، بنفشه ، سنبل و نرگس“.

بعد ناگهان اتفاقی می افتد!

وقتی پرسفون بسوی گلهای نرگس میرود تا آنها را بچیند ، زمین دهانش را باز میکند و ارابه ای بزرگ با چندین اسب وحشی قوی جثه از دل زمین بیرون می آید و پرسفون را قاپیده ، بسوی خود می کشد و با خود فرو می برد

گل نرگس میتواند به نماد غریزه و یا طبیعت بدون فکر و اندیشه وجود آدمی تعبیر شود. (چیدن گلهای نرگس “نارسیس، که معنای خودشیفتگی را نیز القا میکند در ذهن داشته باشیم). یونگ در این باره میگوید: ” فرآیند روانی ما در بخش عظیمی از اندیشه ، تردید و آزمایشات تجربی ساخته شده که همگی برای ذهن ناآگاه و غریزی انسان بدوی بیگانه است.” یونگ میگوید : ” روی برگرداندن از غرائز به انسان هشیاری میدهد. غریزه ، طبیعت است که در جستجوی تداوم طبیعی خود می باشد“. پرسفون ناهشیار است و به جستجوی گل نرگس دستش را باز میکند و سپس نااگاهی دهان باز کرده و او را به خود میکشد.

هومر ادامه میدهد:

آنگاه دیمیتر شنل سیاهی را بر روی دوش خود افکند
و مانند پرنده ای که در سرزمین های خشک و بر روی دریاها پرواز کنان در جستجوست
برای مدت ۹ روز ، روی زمین به جستجو پرداخت
با دو مشعل به دست ..
تا آنکه در روز دهم که آفتاب دمید
هکاته او را دید
هکاته ، فرزندرائیا ی موطلائی
به دیمیتر چیزی نگفت اما از کنارش با سرعت عبور کرد
و مشعل دست را گرفت و هر دو بسوی هلیوس خدای خورشید روانه شدند

خب طبیعی است که خدابانو دیمیتر از روی آگاهی غریزی به جستجوی فرزندش بر آمد و نیروی خود را برای پیدا کردن او بکار می بندد. هر کجا که میرود هیچکس هیچ خبری از دخترک به او نمیدهد به سراغ خدایان و خدابانو ها می رود تا از آنان بپرسد اما هیچکدام حتی پدر دخترک ، زئوس، هم چیزی نمی گوید. دیمیتر پریشان و دردمند به فغان می آید و به ویرانی خود روی می آورد و از این اندوه ، همه گندم ها و ذرت ها و کشت های کشاورزی ویران میشوند . تصویر دیمیتر در حال ضجه و زاری ، تصویر دردمندانه ترین بخش روان ما در سوگواری و فقدان چیزی مهم است. این بار خدایان نگران شده و به فکر چاره می افتند . این هکاته بود که با مشعل ای که علامت اوست به نزد دیمیتر میرود و میگوید من فکر میکنم صدائی شنیدم اما مطمئن نیستم بهتر است برویم به نزد پسر من هلیوس ” خدای خورشید” و از او بپرسیم. گویا در سخت ترین شرایط و دردمندانه ترین حالات روحی ، هکاته در درون ما با مشعلی از راه میرسد تا چاره ای بسازد. آنان به نزد هلیوس می روند و هلیوس میگوید که بله یک اتفاقی افتاد اما اینها کار زئوس است که با برادرش هادس یک قراردادی داشته و پرسفون را به او پیشنهاد کرده است. دیمیتر خشمکین تر از همیشه ، در مییابد که همگی ازجمله پدر فرزند او خدای خدایان هم به او خیانت کرده اند.

دیمیتر منزوی است و از همه خدایان که خاموش مانده بودند بیزار و بخصوص بیش از همه از پدر فرزندش ،  زئوس که باعث چنین تبانی پلیدی شده بود و در نتیجه تصمیم به ترک کوه المپ گرفت . این نکته بسیار مهم است که وقتی یکی از خدایان کوه المپ را ترک کند ، همه موازنه های خدایان بهم میخورد و اثر بسیار زیادی در آنجا میگذارد.

اما در میان خشم دیمیتر ، هکاته به کمک او می آید و به او پیشنهاد میکند که او بهتر است در این شرایط تمرکز کند و فراتر از آگاهی غریزی خودش عمل کند.

پرسفون بنظر میرسد که هیچ راه حلی را بکار نمی گیرد. او فقط منتظر است. ولی اولین واکنش دیمیتر به حل مسئله در حالت غریزی و رفتار موروثی طبیعی است .


دیمیتر بنا به توصیه “هکاته” ، شخصا در صدد جستجوی پرسه فون بر می آید و از راه سفر طولانی خود به جهان انسانها و میرندگان ، سعی بر بازبینی ، فعالیت و حل مسئله درباره پیدا کردن پرسفون دارد. طبیعی است که از غم هرفاجعه ، فرد می تواند دچار دو پارگی روانی شده و مانند خدابانو دیمیتر، روی به سرزمین میرندگان بیاورد و در میان آنان زندگی کند درحالیکه به آنجا تعلقی ندارد.

دیمیتر پریشان و افسرده ، در قالب پیرزنی فرتوت ، شهر به شهر به جستجوی دخترش می گردد تا آنکه در میان راه به یکی از دختران شاه کلئوس، برخورد میکند و آن دختر از او میخواهد که از نوزادی که مادرش ملکه ماتاریناتازه به دنیا آورده مراقبت کند . دیمیتر خودش را به نام داسا” معرفی میکند و به خانه آنها رفته و بعنوان دایه ، نگهداری نوزاد را در خانه شاه کلئوس می پذیرد . نوزاد که از سینه خدابانو می نوشد و تغذیه میکند ، بطور خارق العاده ای بسرعت رشد میکند. همگی از پرورش و سلامت و زیبائی نوزاد در شگفت اند. نوزاد به دایه جدیدش بسیار دلبسته است و از آغوش او جدا نمیشود. ( آغوش دیمیتر ، آغوش مادر اعظم یا خدابانو ست ) دیمیتر هم رفته رفته به نوزاد چنان دلبسته میشود که تصمیم میگیرد او را از میرندگی برهاند و به مقام خدائی برساند.

مدتی میگذرد و شبی ماتارینا مادر نوزاد ، از رایحه بوی بسیار خوشی از خواب برمیخیزد و در می یابد که بوی خوشی که همه جای خانه را فرا گرفته از اتاق دایه ، (دیمیتر) می آید . از میان در به داخل اتاق می نگرد و می بیند که دیمیتر ( دایه) فرزند او را عریان روی آتش گرفته و در حال اجرای مراسمی است. دیمیتر در این حال ، در قالب خدائی خود با موهای طلائی زیبایش می درخشید. مادر نوزاد با دیدن چنین صحنه ای از شدت ترس فریاد میزند، بسوی نوزاد میرود و او را در آغوش میگیرد. دیمیتر می گوید ای مردمان میرنده ابله! شما حتی نمیدانید که چه موقع بخت به شما روی می آورد و چه هنگام از شما روی بر میگرداند. من داشتم به او بی مرگی ، جوانی و بقا ابدی هدیه میدادم…ولی حالا که او را از آتش بیرون آوردی دیگر نمیتوانم کاری بکنم و او باید مثل بقیه میرندگان ، مرگ و پیری را تجربه کند. اما دست کم او مرگی شرافتمندانه خواهد داشت زیرا که من او را شیر داده و در بازوان خود گرفته ام.

دیمیتر خانه شاه کلئوس را ترک میکند و از سرزمین میرندگان، با دلی شکسته تر به سوی کوه المپ باز میگردد و در معبد خود منزوی میشود. خدایان (خواهران و برادران دیمیتر) به استقبال او می آیند ولی هیچکدام نمی توانند پریشانی او را تخفیف بدهند. او به هیچ وجه نمیتواند آرام بگیرد و با همه سرد و خشک رفتار میکند. او خدابانوئیست که از هر طرف به او خیانت و جفا شده . پدرش کرونوس او را بلعیده و مادر از او محافظت نکرده ، بعد مادربزرگش گایا ، گل نرگس را بر سر راه دخترش پرسفون رویانیده ، پدر فرزندش، زئوس به او خیانت کرده و برادر دیگرش هادس ، فرزند او را ربوده است وخدایان دیگر هم که این ماجرا را میدانستند ، ساکت مانده بودند.به گفته هومر ، دخترک در هنگام ربوده شدن نام پدرش زئوس را فریاد میزند ( و نه نام مادرش را) و این فریاد را هم هکاته و هم زئوس شنیده بود اما زئوس به فریاد فرزندش پاسخی نمیدهد ( چون خودش همه این نقشه ها را کشیده بود.

زمین همچنان خشک و بی حاصل مانده و هیچ گیاه و میوه ای نمی روید. در اینجا میتوان گفت که دیمیتر هم به یک کسی نیاز دارد که این مسئله بغرنج را از بٌعد دیگری حل کند. در اینجاست که آرکی تایپ آنیموس ظاهر میشود.

کوریKore ، به معنای دختر، نام پرسفون قبل از ربوده شدن است . کوری انرژی دو آرکی تایپ زنانه را با خود دارد: یکی دختر جوان نابالغ و یکی ملکه دنیای زیرین- پرسفون.

در حالت کودک نابالغ ، کوری یک خدابانوی آسیب پذیر است ، یک دختر مظلوم و بی خبر که تنها آگاهی و درک از خودش تنها از راه نگاه دیگران به خود است. به عبارت دیگر ، کوری ، آرکی تایپِ یک فرد ناآگاه و غافل از روان خود است. کوری همچنین ، آرکی تایپ کودک ساده لوحی است که هیچ سوء ظن ای به کسی ندارد و گمان میکند که هر چه که بر سر راه اوست برای منعفت و سود رسانی به اوست و همه او را دوست دارند و جهان به حول محور او می چرخد. چنین آرکی تایپ ضعیف و نادانی است که بطرف چیدن گلهای نرگس میرود و باعث میشود تا هادس او را برباید.

کوری در طول مدتی که در جهان زیرین بود ، منفعل ، آسیب دیده و قربانی هادس بود و قادر به فرار هم نبود. در این زمان کوری جنبه زنانه “بودن” را داشت اما در او شدنصورت نگرفته بود. اما در جدائی از مادر و در بحران ناامیدی است که با گرفتن و خوردن دانه انار ، کوری از حالت آسیب پذیری یک کودک ناتوان تبدیل به ملکه جهان زیرین میشود. بدین ترتیب کوری عملا با خوردن دانه انار که هادس به او میدهد ، استحاله می یابد و تبدیل به پرسفون ملکه جهان مردگان میشود و گرچه ناگزیر به ماندن چهار ماه در سال در جهان زیرین است اما بعنوان یک ملکه، دارای عنوان و صاحب اختیار و مقام ویژه خود است.
در این فصه هم سرانجام کوری دیگر به جای دخترکوچک مادر بودن و یا ربوده جهان تاریکی شدن ، خود را همسر صاحب اختیار قلمرو جهان زیرین و کاشف آب حیات در تاریکی های عمیق ناآگاه می بیند.( در قصه سایکی و اروس می بینم که پرسه فون است که دارنده پماد جوانی و آب حیات است و آفرودیت که خواهان آن پماد زیبائی است ، سایکی را به نزد او میفرستد) بنابراین وقتی پرسه فون به نزد مادرش دیمیتر باز میگردد، دیمیتر در می یابد که او دیگر آ ن دختر کوچک ساق نازک پیشین نیست.

اسطوره چنین پایان می یابد که از آ ن پس “هکاته” بعنوان راهنما ، ندیمه و آموزگار پرسفون او را به جهان زیرین و سپس به سوی جهان بالا همراهی میکند . هکاته خدابانوی آستانه و مرحله تغییر است و آن بخش از خرد شهودی زن است که او را راهنمای پرسفون درون خودش میکند.



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB