نمادهای_فیلم
ایلعازر (الیعازر و العزار و عازر هم نوشته شدهاست) معروف به ایلعازر بیت عنیا، نام فردی است که در انجیل یوحنا از او به عنوان شخصی که چهار روز پس از مرگش بهدست عیسی مسیح دوباره زنده شد یاد شدهاست.
ایلعازر برادر مریم و مرتا بود و این سه در بیت عنیا (خانه تهیدستان) در نزدیکی اورشلیم زندگی میکردند. آرامگاه ایلعازر امروزه العیزریه نام دارد.
Love is the one thing we're capable of perceiving that transcends dimensions of time and space.
عشق ساخته دست بشر نیست، عشق دیدنیه، عشق قدرتمنده، عشق نشانهای از ابعاد بزرگتره که ما نمیتونیم درکش کنیم و بالاتر از ابعاد زمان و مکان در جریانه ،...
"میانستارهای" فیلمی به کارگردانی کریستوفر نولان پس از شاهکار Inception است.
او این بار اقدام به ساخت فیلمی در خصوص سفر در بُعد زمان، به بهانه نجات زمین و یافتن سیاره جدیدی برای مردم مینماید.
فارغ از آرک تایپ بازیگران در این فیلم، تک تک لحظات و سکانسهای این فیلم را میتوان از دیدگاه سفر قهرمانی بررسی نمود.
داستان فیلم در آینده رخ می دهد.
"کوپر" مردی است با دو فرزند که با توجه به اینکه سالهای قبل خلبان سفینه فضایی بوده و از این کار کنارهگیری کرده، در حال حاضر به کار کشت ذرت میپردازد.
دختری بنام "مورف" دارد، باهوش و علاقمند به نجوم
عشقی عمیق بین این پدر و دختر در جریان است، رابطه عمیقی که نشاندهنده پیوند قلبی این پدر و دختر است. همین عشق تعیین کننده نهایی است.
پروفسور برند و دخترش در ناسا در حال بررسی
امکانسنجی زندگی در سیارات دیگر هستند و از "کوپر" با آرک تایپهای آرس، هرمس، پوزیدون و هفایستوس درخواست میکنند که با تیم جدید از طریق سیاه چاله جدیدی که در فضا ایجاد شده به همراه دختر دکتر برند به سیاراتی که ده سال پیش "دکتر مان" به همراه تیمش سفر کردهاند بروند و .....
سیاهچاله فضایی قابلیتی دارد، و آن این است که یک کهکشان را به کهکشان دیگری مرتبط میسازد.
سیاهچالهها فضایی سه بُعدی هستند خارج از بُعد زمان، آنچه که در کل داستان به تصویر کشیده شده است مقدمهای است بر آنچه کوپر در سیاهچاله با آن مواجه میشود.
دیالوگهای فیلم همگی اثرگذار و قابل تامل هستند:
۱-اینکه پدربزرگ بچههای کوپر به کوپر میگوید قولی به فرزندانش ندهد که نمیتواند اجرا کند.
۲- صداقت محض همیشه دیپلماتیک ترین راه نیست و همینطور امن ترین راه ارتباطی با آدم ها نیست.
۳-تعبیری که دکتر برند ( دختر پروفسور برند) از عشق دارد.
۴-تعبیری که کوپر از دادن امنیت والدین به فرزندان برای دکتر برند تشریح میکند.
۵-آنچه بین "دکتر مان" و "کوپر" در سیاره "دکتر مان" اتفاق میافتد، و توضیحی که "دکتر مان" در علت دروغهایش بیان میکند، میل بشر به جاودانگی و بقا، پرهیز از قضاوت دیگران وقتی در شرایط زمانی و مکانی آنها نبودهایم. "دکتر مان" مفاهیم عمیقی از زندگی را بیان می کند، اگرچه تلخ.
دکتر مان:
درسته خانواده داری کوپر، ولی میتونم بهت قول بدم حتی بدون خانواده هم حس بودن با بقیه آدمها خیلی قویه. همین احساس، اساس انسانیت ماست، نباید دست کم گرفتش.
میدونی چرا نمیشه روباتها رو به این ماموریتها فرستاد؟ چون نمیشه براشون ترس از مرگ رو برنامه ریزی کرد....
میدونی تحقیقات میگن چه چیزی رو برای آخرین بار قبل از مرگت میبینی؟
بچه هات، صورتشون. در لحظه مرگ، ذهنت یه تلاش نهایی برای بقا می کنه......
غریزهی نجاتمون قویترین منبع الهام است...
من رو قضاوت نکن کوپر، هیچ وقت مثل من محک زده نشدی، آدمهای کمی این شرایط رو داشتن...
« در میان ستارگان » مرزی است میان علم و احساسات عمیق انسانی که در چارچوب یک داستان آخرالزمانی به تصویر کشیده شده است.
نمادهای_فیلم
رنجر با 12 شاخه
ساعت
ماموریت با دوازده نفر "گروه ایلعاذ"
کوپر از سفینه جدا می شود و دکتر برند را به سمت سیارهای که ادموندز ( فردی که بخاطر عشقش به این ماموریت آمده است.) میفرستد و خودش به سمت سیاه چاله میرود تا با ثبت تجربیاتی که در آنجا واقع میشود اطلاعاتی را به مرکز زمین بفرستند که راه حل را بتوانند پیدا کنند.
کوپر در سیاه چاله زنده میماند، به همراه تارس، رباتی هوشمند ......
در سیاه چاله چه میگذرد؟
کوپر خود را می بیند، زمانی که در زمین در کنار دخترش بود، ساعتی که به او داد به رسم قولی که یک روزی از ماموریت بر میگردد....
کوپر تا وقتی که داستان را نمی داند، از تصمیم خود مبنی بر آمدن به این ماموریت پشیمان است، در سیاه چاله خود را میبیند هنگام خداحافظی از دخترش و التماسهایش در سیاه چاله که ای کاش هر چیزی مانعاش میشد که به این ماموریت نیاید!
تارس در سیاه چاله به او میگوید، اینجا هیچ جا نیست، همه چیز اینجاست، تصویری است از زندگی کوپر در فضای سه بُعدی ....
زمان در سیاه چاله غیب میشود، بیمفهوم میشود. کوپر از پشت کتابخانه اتاق دخترش در آینده ای که در این مکان معنا ندارد او را در گذشتهای که معنا ندارد صدا می زد.....
مورف مورف...
نذار برم مورف......
مورف: خودت بودی، روح زمان بچگیِ من پشت کتابخونه، تو بودی . . . .
تارس زنده است، با کوپر صحبت میکند:
تارس: یه جایی توی بُعد پنجمشون هستیم، اونا مارو نجات دادن.....
کوپر: اونا چرا می خوان مارو نجات بدن؟
تارس: نمیدونم ولی این فضای سه بعدی رو داخل واقعیت پنج بعدیشون ساختن تا ما بتونیم درکش کنیم ، . . .
زمان اینجا بعنوان یه بُعد فیزیکی نشون داده میشه.... فهمیدی که میشه از یه نیرو در طول فضا-زمان استفاده کرد....
کوپر: جاذبه برای پیغام فرستادن...
جاذبه میتونه از بُعدها، من جمله بُعد زمانی عبور کنه...
اطلاعات کوانتومی اینجارو میخام به مورف منتقل کنم....
تارس: اونا مارو نیوردن اینجا تا گذشته رو تغییر بدیم...
کوپر: نه، اونا مارو اینجا نیوردن، ما خودمون، خودمون رو آوردیم.....
ما خودمون خودمون رو آوردیم تا با دنیای سه بعدی ارتباط برقرار کنیم، . . .
اینجا یه اتاق خواب بچه است . تک تک لحظاتش، به زمان و فضای بی نهایت دسترسی دارن، ولی به چیزی وصل نیستن!
نمیتونن به مکان مشخص در زمان رو پیدا کنند.
من اینجام تا یه راهی پیدا کنم که به مورف بگم...
تارس: چطوری کوپر
کوپر: عشق تارس، عشق
آنچه که کوپر از عشق در سیاهچاله دریافت میکند، همان دلیلی است که دکتر برند برای رسیدن به سیاره ادموندز بیان میکند و کوپر قبول نمیکرد و همان عشق راه نجات است...
کوپر رها از زمان گذشته و حال و آینده فقط از طریق عشقی که به دخترش داشت به درک عشق فراشخصی رسیده و برای نجات انسانها پیام راه نجات زمین را با اطلاعات کوانتومی و جاذبه و از طریق ساعت (همان بُعد زمان) به دخترش منتقل میکند.
« در میان ستارگان » مرزی است میان علم و احساسات عمیق انسانی که در چارچوب یک داستان آخرالزمانی به تصویر کشیده شده است.
به شما پیشنهاد می کنیم، این فیلم را با رویکردی متفاوت تماشا کنید.