کیمیای آگاهی

اسطوره هرکول

تعداد بازدید : 922 تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۵/۲۹

هرکول ، هراکلس

هرکول نام رومی او، یا هراکلس به معنی شکوه هرا،نام بزرگترین پهلوان اسطوره‌ای یونان و روم باستان فرزند پادشاه خدایان زئوس و آلکمنه بود. او نام‌آورترین قهرمان اسطوره‌ای یونان است. هرکول آخرین پسر فناپذیر زئوس و همچنین تنها کسی بود که از مادری فانی به دنیا آمده بود، و پس از مرگش تبدیل به خدا شد. هرکول در ابتدا توسط والدینش آلکیدس  نام‌گذاری شد، اما بعدها نام او فقط برای خشنودی نامادری‌اش هرا به هرکول یا شکوه برای هرا تغییر یافت. 

استعداد او قدرت شگفت‌انگیز و شجاعتی بود که داشت، اما از دانش و خرد بهره چندانی نداشت. هنگامی که در گهواره بود دو مار را خفه کرد و در سنین نوجوانی توانست شیری را از پا درآورد. او هرگز در هیچ‌یک از شهرهایی که به ماجراجویی می‌پرداخت، مقیم نشد و سرگردانی‌های او باعث شد فراسوی مرزهای یونان، مثل آفریقا و آسیای صغیر را درنوردد. هرکول در دوران باستان محبوبیت فراوان داشت، و موضوع داستان‌ها و آثار هنری بی‌شمار بود.  از مشخصه‌ های هرکول می‌توان به سلاحش که گرزی بود از جنس چوب زیتون و لباسی که از پوست شیر درست شده بود اشاره کرد.

تِبس و آرگوس هر دو ادعا می‌کنند که هرکول زاده آنجاست و ادعای تبسی‌ها به‌طور گسترده‌تری پذیرفته شده‌است، اما دلایلی وجود دارد که می‌توان عقیده داشت آرگوس زادگاه او بوده‌است. زئوس تصمیم گرفت فرزندی به دنیا آورد که قهرمانی را برای خدایان و فناپذیران به ارمغان بیاورد و از این رو آلکمنه، همسر آمفیتروئون را به عنوان مادر او انتخاب کرد. زمانی که آمفیتروئون مشغول نبرد بود، زئوس خود را به شکل او درآورد و با آلکمنه هم‌بستر شد. آمفیتروئون در همان شب از نبرد بازگشت و به‌طور معمول او نیز با آلکمنه هم‌بستر شد. در نتیجه این نزدیکی‌ها او دوقلو به دنیا آورد:هرکول برای زئوس و ایفیکلس برای آمفیتروئون. پس از به دنیا آمدن هرکول، زئوس سوگند یاد کرد که این پسر یکی از نوادگان پرسئوس است و روزی خواهد رسید که او بر تمام یونان حکمرانی خواهد کرد، اما هرا توسط ایلی‌ثیا الههٔ وضع حمل، تولد هرکول را عقب و تولد ائوروستئوس (یکی دیگر از نوادگان پرسئوس) را پیش انداخت و به این ترتیب ائوروستئوس پادشاه یونان شد. آلکمنه از ترس انتقام‌جویی هرا سریعاً تولد هرکول را افشا کرد، اما نوزاد توسط الهه عقل و خرد آتنا (در برخی تفسیرات دیگر توسط هرمس) به نزد هرا آورده شد و او را درمیان سینه‌های هرا قرار دادند. هرا که آن نوزاد را تشخیص نداده بود از روی ترحم از او پرستاری می‌کرد. هرکول به شدت سینه‌های هرا را می‌مکید، به‌طوری‌که هرا از شدت درد نوزاد را پس زد و در نتیجه شیرش به آسمان فوران کرد و راه شیری را پدید آورد. اما با خوردن این شیر الهی، هرکول قدرت‌های مافوق‌طبیعی به دست آورده بود. در همین حین آتنا کودک را در اختیار گرفت و به آغوش مادرش بازگرداند و از آن پس هرکول توسط والدینش بزرگ شد.
بعد از این ماجراها، آمفیتروئون به کودک مشکوک شده و چنین شد که با تئیریاس پیغمبر نابینایان، مشورت کرد. تئیریاس به او گفت هرکول فرزند زئوس است و سرنوشت او چنین است که تبدیل به یک قهرمان شود. سپس آمفیتروئون با دقت از کودک مراقبت نمود و بهترین استادان و مربیان ورزشی را برای او انتخاب کرد. راندن ارابه را از پدرش آمفیتروئون، کشتی گرفتن را از اوتولوکوس، هنر کمانداری را از ایریتوس، شمشیرزنی را از کستور و چنگ نوازی را از لینوس (یا ایمولپوس) آموخت. هرکول نیز درعوض با کار کردن در مزرعه به پدر خود کمک می‌کرد و همین مسئله به قویتر شدن او نیز می‌انجامید. او شمشیرش را از هرمس، تیر و کمانش را از آپولو، زره سینه‌اش را از هفائستوس و جامه‌اش را از آتنا دریافت کرده بود.
آموزش هنر موسیقی به این پهلوان جوان عاقبت فاجعه باری به همراه داشت. هنگامی که استادش لینوس، به دلیل عدم توجه به درس‌های موسیقی با این جوان برخورد نمود، هرکول نیز برای تلافی کردن بوسیلهٔ چنگ ضربه‌ای بر سر لینوس وارد کرد که بلافاصله سبب مرگش شد. هرکول با خوش‌شانسی از جرم قتل تبرئه شد، اما آمفیتروئون برای جلوگیری از دردسرهای بیشتر او را به چراندن گوسفندها در مزرعه‌ای واقع در حومه شهر تسپیئای فرستاد.

هرکول دیگر بزرگ شده بود و اولین آزمایش واقعی قدرت او کشتن شیری واقع در کوه‌های کیثارون بود. هیولایی که باعث نابودی گله آمفیتروئون شده بود و هرکول مشکل کوچکی برای خلاص شدن از دست هیولا داشت. سرانجام او شیر را کشته و پوستش را می‌کند، در بعضی تفسیرات این همان پوستی است که او به تن دارد (در منابعی دیگر این پوست شیر نیمیان است که او برتن اوست). در این میان که هرکول از خانه بدور بود، تبس درگیر جنگی با اورکمنوس‌ها شده بود. هرکول بیدرنگ تبسی‌ها را با سلاح‌های داخل معابد مسلح نمود. هنگامی که پیروزی نزدیک بود، هرکول اورکمنوس‌ها را در آب غرق کرد. آتنا با مشاهده دلاوری‌های هرکول در این جنگ، به یکی از متحدان او در طول زندگیش مبدل گشت. اما نه آتنا و نه هرکول توانایی نجات آمفیتروئون که جانش را در این جنگ از دست داده بود را نداشتند.

دوازده خوان هرکول :
دشمن اصلی هرکول هرا بود. هنگام کودکی هرا دو مار را در گهوارهٔ هرکول قرار داد اما او با قدرت زیادی که داشت آن‌ها را خفه کرد. او بالاخره هرکول را دیوانه کرد. به سبب بی‌عقلی، هرکول به برادرزاده خود یولائوس حمله کرد اما او توانست جان سالم به در ببرد. او شروع به تیراندازی به جانوران خیالی ساخته ذهنش کرد و در انتها همسر خود مگارا و سه فرزندشان را به قتل رساند (در برخی از تفسیرات فقط فرزندان او کشته شدند و مگارا بعدها با مردی دیگر ازدواج کرده‌بود). هرکول بسیار غمگین بود و به محض بهبود یافتن و برای جبران کار خود با پیشگوی معبد آپولو مشورت و از او سؤال کرد چگونه می‌تواند شرف و عزت خود را بازیابد. پیشگو به او گفت نزد ائوروستئوس پادشاه موکنای برو و دوازده سال او را خدمت کن. ائوروستئوس هیچ کار دشواری به ذهنش نمی‌رسید که پسر قدرتمند زئوس از پس آن برنیاید، بنابراین هرا از کاخ خود در المپ پایین آمد تا به او کمک کند. با همکاری یکدیگر دوازده وظیفه برای ناپسری فناپذیر هرا در نظر گرفتند که به دوازده‌خوان هرکول معروف است. شش خوان اول همگی در شبه جزیرهٔ پلوپونز اتفاق افتاد، اما خوان‌های بعدی، هرکول را به مکان‌های مختلفی در حواشی دنیای یونانی و فراسوی آن برد. در کلیهٔ این خوان‌ها، هرکول با تنفر هرا مواجه بود که همواره به فرزندان زئوس از زنان دیگر حسادت می‌ورزید. از طرف دیگر، آتنا ایزدبانوی عقل و خرد، یکی از حامیان پرشور او بود؛ هرکول از همراهی و یاری گاه‌وبیگاه برادرزادهٔ خود یولائوس نیز بهره می‌گرفت. این دوازده‌خوان عبارتند از:

-کشتن شیر نیمیایی، هیولایی که هیچ سلاحی قادر به نفوذ در پوستش نبود. هرکول آن را بدون هیچ دردسری خفه کرد.

-کشتن مار نه سر هیدرا. وقتی یک سر هیدرا بریده می‌شد دو سر جدید به جای آن می‌رویید و یکی از سرهای آن جاودانه بود و با هیچ سلاحی آسیب نمی‌دید. هرکول ۸ سر آن را سوزاند و سر جاودانه را زیر تخته سنگی قرار داد.

-گرفتن گوزن کرینیا. پس از چند ماه تعقیب و گریز بالاخره آن را در تله انداخت.

-کشتن گراز وحشی اریمانتوس. جدالی وحشیانه اما فوق‌العاده آسان؛ هرکول برنده شد.

-تمیز کردن اصطبل شاه آوگیاس. هرکول با جاری کردن رودی در نزدیکی اصطبل موفق به شستن آن شد.

-کشتن پرندگان گوشت‌خوار در سواحل استومفالوس. هرکول پرندگان را ترسانده و به پرواز درآورد. سپس با پیکان‌های خود، تعداد زیادی از آن‌ها را کشت.

-گرفتن و کشتن گاو وحشی واقع در کریت.

-گرفتن مادیان‌های دیومدس.

-به دست آوردن کمربند هیپولیتا، ملکه آمازون‌ها (که درحقیقت کار آسانی نبود).

-گرفتن گله گروئون. او جنگجویی غول‌پیکر بود دارای سه سر، سه بدن و شش دست که در مجموع بر روی پاهایی سوار بودند. او دارای گله گاوی باشکوه به رنگ قرمز بود که توسط یک چوپان و سگی دوسر به نام ارثروس (که برادر سربروس بود) محافظت می‌شد. هرکول هردو آن‌ها را کشت و سپس به جنگ با گروئون پرداخت و او را با تیری زهرآلود از پای درآورد.

-به دست آوردن سیب‌های زرین از باغ هسپریدس، که همیشه به وسیلهٔ اژدهای صد سر لادون نگهبانی می‌شد. هرکول اطلس را با پیشنهاد نگه داشتن زمین فریب داد تا سیب‌ها را برایش بیاورد. وقتی او با سیب‌ها بازگشت، هرکول از او خواست که زمین را برای چند لحظه نگه دارد تا او بتواند بالینی برای درد شانه‌هایش بیاورد. اطلس این کار را کرد، و هرکول با سیب‌هایش آنجا را ترک کرد.

-آوردن سربروس، سگ سه سر هادس، بر روی سطح زمین

بالاخره، بعد از دوازده سال و دوازده‌خوان، هرکول یک انسان آزاد بود.



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB