کیمیای آگاهی

مباهله

تعداد بازدید : 481 تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۱۰

از تدبّر در آیه (۶۱) سوره آل عمران نکات جالبی بدست میاد:
خلاصه داستان این است که : منطقه‌ای در جنوب شرقی عربستان هست بنام «نجران» ؛ محل سکونت مسیحیان بوده است. مسیحیان در کتب خود خوانده بودند و به نقل از حضرت عیسی (ع) شنیده بودند بشارت آمدن پیامبری را که در یثرب طلوع می‌کند. با شنیدن خبر نبوّت حضرت محمّد (ص) تصمیم گرفتند تحقیق کنند که اگر این کسی که مدّعی نبوّت شده همان است که عیسی (ع) بشارت داده، به او بگروند. بزرگانشان شور و مشورت نمودند و گروهی از دانشمندان خود را به یثرب فرستادند تا با پیامبر جدید ملاقات و او را بررسی کنند. آنان به مدینه آمدند و چند جلسه با پیامبر اکرم مذاکراتی نمودند و بحث هایی ؛ تا به اینجا رسید که گفتند حضرت عیسی (ع) فرزند خداوند است بدلیل اینکه فقط مادر دارد. زن بدون شوهر که محال است بچه دار شود؛ پس نتیجه می‌گیریم پدرش خداوند است. خداوند به پیامبر اکرم (ص) وحی فرستاد آیه (۵۹) آل عمران :
إِنّ مَثَلَ عیسی عندَ الله کمثل آدم …
بدرستیکه جریان [بوجود آمودن] عیسی (ع) در نزد خداوند، مانند جریان [بوجود آمدن] حضرت آدم (ع) است.

یعنی همان خدایی که آدم را بدون پدر و بدون مادر آفرید، آفریدن بدون پدر تنها که آسان تر است از آفریدن بدون آندو ؛ پس می‌تواند فرزندی را از مادر تنها بوجود آورد. جواب بسیار دقیق و دندان شکن بود و آنان هیچ پاسخی برای گفتن و استدلال کردن نداشتند. این بود که در برابر این جواب منطقی عاجز شدند و بنا را گذاشتند بر محاجّه کردن و مراء نمودن و مجادله کردن تا حق را نپذیرند. اینجا بود که آیه ۶۱ نازل و به پیامبر دستور دعوت مسیحیان به مباهله را داد.
«مباهله» : یعنی یکدیگر را نفرین نمودن.
فَمن حاجّک فیه مِن بعد ما جائک مِن الحقّ فقُل تعالَوا ندعُ أبناءنا و أبناءکم …
[ای پیامبر] اکنون که حق را با دلیل بر آنها عرضه کردی و علم و آگاهی کافی به آنان داده شد از این پس هرکس با تو در این موضوع محاجّه و مجادله کرد [دیگر جای استدلال نیست ،] به آنان بگو بیایید تا ما پسرانمان را می خوانیم و بخوانید شما پسرانتان را ، و ما دعوت می کنیم زنانمان را و شما هم زنانتان را ، و ما خودمان را می آوریم و دعوت می کنیم و شما هم خودتان را ؛ سپس بر یکدیگر نفرین می کنیم و لعنت خدا را بر اشخاص دروغگو قرار می دهیم [اگر ما دروغ می گوییم هلاک شویم خودمان و عزیزانمان. و اگر شما دروغ می گویید هلاک شوید خود و عزیزانتان].
روز ۲۴ ماه ذی حجّه روز مباهله است. روزی که پیامبر با مسیحیان نجران قرار مباهله گذاشتند در بیرون شهر مدینه. در آن روز صبح قسّیسین و اسقف های مسیحی در محل حاضر شده و منتظر آمدن پیامبر و عزیزانش بودند… تا اینکه دیدند از طرف شهر، پیامبر خدا می‌آیند با آرامشی عجیب. و با دستانش، دستان دو پسر بچه را گرفته ، و پشت سرش خانمی ، و پشت سر همه جوانی ؛ پنج نفره در حال آمدن هستند. بعضی از آنها که باهوشتر بودند زانوانشان به لرزه افتاد، سریعاً جلسه‌ای گرفته مشاوره نمودند که چه کنیم؟ گفتند: این آقایی که می‌آید و با چنین اطمینانی خود و بهترین کسانش را می‌آورد قطعاً بر حق است؛ زیرا هیچ عاقلی خود و عزیزترین کسانش را در معرض هلاکت قرار نمی‌دهد. در بعض روایات هست که مقدّمات و آثار عذاب را مشاهده کردند.
بالاخره گفتند چه کنیم ؟ …….

تا پیامبر و عزیزانش برسند تصمیم گرفتند به هیچ قیمتی مباهله نکنند. پس از رسیدن پیامبر از آن حضرت خواهش کردند از مباهله منصرف شوند. حضرت فرمود پس مسلمان شوید. گفتند از آن هم ما را معاف کنید ؛ در عوض ما بشما جزیه و مالیات سرانه می‌دهیم ؛ هر سال فلان قدر پارچه های قیمتی از منسوجات نجران ، و فلان قدر سکه طلا ، و فلان قدر …….

کار به مباهله نیانجامید و مسیحیان ـ به غیر از تعدادی که مسلمان شدند ـ بقیه به نجران مراجعت و هر سال جزیه می‌دادند.

در بعضی از روایات هست که مباهله تا روز قیامت باقی است. یعنی در هر زمانی یک مسلمان با غیرمسلمان بر سر حقّانیت دین اسلام و نبوّت پیامبر اکرم (ص) اختلاف کردند و قرار بر مباهله گذاشتند و بر یکدیگر نفرین نمودند ، خداوند درجا نفرین مسلمان را تاثیر می‌دهد و غیر مسلمان هلاک می‌شود. براساس این روایات می‌توان گفت مباهله راه دیگری است برای اثبات حقّانیت نبوّت پیامبر اسلام به غیر از راه اعجاز قرآن.

در مسأله ی مباهله چند نکته ی جالب هست عرض می کنم :

۱ـ شرط تأثیر آن این است که اختلاف مسلمان و غیر مسلمان بر سر حبّ و بغض شخصی نباشد بلکه بر سر حقانیت دین و نبوّت پیامبر باشد.

۲ـ بر اساس بعضی روایات ، مباهله در مورد اثبات حقانیت خلافت بلا فصل امیر المؤمنین ع و یا امامت سائر ائمه ع هم جاری است. یعنی اگر یک شیعه با یک غیر شیعه اختلاف نمودند نه بر سر مسائل شخصی ، بلکه بر سر حقانیت مذهب ، و قرار بر مباهله گذاشتند ، مباهله اثر می کند.

۳ـ در روز عاشوراء در صحنه ی کربلا ، وقوع یک مورد مباهله گزارش شده است.

یکی از یاران حضرت سید الشهداء ع به نام بُرَیر بن خُضَیر ، از افراد ممتاز بوده ، همان کسی است که شب عاشورا که به دستور حضرت خیمه ای جهت نظافت سر پا شد و یاران یک یک در آن خیمه خود را نظافت و غسل می کردند ، ایشان با یکی دیگر از اصحاب پشت درِ خیمه در نوبت ایستاده بودند ، و ایشان با اون دوستش مزاح می کرد. دوستش به او گفت : الآن وقت مزاح کردن است که دشمن ما را احاطه نموده و می دانیم فردا کشته می شویم ؟؟

بُریر جواب داد : اهل کوفه مرا می شناسند که من اهل مزاح و فکاهه نیستم ، اما بخدا قسم از زمانی که مولایم امام حسین ع جایگاه مرا در بهشت به من نشان داده ، آرام و قرار ندارم تا امشب بگذرد و فردا شود و در راه خدا به خون خودم آغشته و به بهشت پرواز کنم !!

این جناب بُریر در فردای آن روز صحنه ای پیش آمد که با یکی از آن لشکر غدّار مباهله کرد. او بر سر حقانیت یزید بن معاویه ، و ایشان بر سر حقانیت حسین بن علی ع.

در روز عاشورا پس از حملات پی در پی سپاه کوفه، مردی به نام «یزید بن مغفل» برای مبارزه‌ی تن به تن به میدان آمد و خطاب به بریر بن خضیر گفت : «گمان می‌کنی خدا با تو چه کرده؟»

بریر گفت : «به خدا سوگند او در حق من نیکی کرده و کار تو را در مسیر شرّ و بدی قرار داده»

یزید بن مغفل گفت : « دروغ می‌گویی و پیش از این دروغگو نبودی ! آیا به یاد می‌آوری که می‌گفتی معاویه گمراه و گمراه‌کننده است و علی بن ابی طالب امام بر حق و پیشوای هدایت است؟»

بریر پاسخ داد : « گواهی می‌دهم که گفتار و اعتقاد من همین است»

یزید بن مغفل گفت : « من شهادت می‌دهم که تو از گمراهان هستی»

بریر گفت : « آیا حاضر به مباهله هستی؟ از خدا می‌خواهیم دروغگو را لعنت کند و کسی که حق می‌گوید، کسی را که بر باطل است از پای در آورد؟ آیا حاضری با یکدیگر مبارزه کنیم؟»

هر دو، دست‌ها را برای مباهله بلند کردند و از خدا خواستند دروغگو را لعنت کند و اهل حق، اهل باطل را از پای در آورد. آن‌گاه هر دو با هم در آویختند.

دو ضربه رد و بدل شد. یزید بن مغفل ضربتی بر بریر وارد کرد که زیانی متوجه وی نشد. آن‌گاه بریر ضربه شمشیری بر یزید فرود آورد که کلاهخود او را شکافت و در سر او فرو رفت و او را به درک واصل نمود.

۴ـ در آیه ی مباهله ، خداوند به پیامبرش فرمان می دهد که به آنان بگو : ما پسرانمان را می آوریم و شما پسرانتان را. ما بانوان‌مان را می آوریم و شما نیز زنانتان را. ما خودمان را می‌آوریم و شما خودتان را.

می دانیم در ارتباط با ((پسرانمان)) ، پیامبر اکرم حسن و حسین را برای مباهله بردند ، نتیجه می گیریم که از دیدگاه قرآن و پیامبر ، نوه ی دختری ، فرزند انسان حساب می شود ؛ زیرا حسن و حسین را پسران پیغمبر خوانده است. می‌خواهیم بگوییم کسانی که مادرشان سیّده است ، فرزندان حقیقی پیغمبر محسوب می‌شوند ؛ وگرنه حسن و حسین فرزندان پیامبر نباید باشند. پس عزیزانی که مادر آنها سیّده است ، از فرزندان حقیقی پیامبر محسوب می‌شوند بدون شک ، بله چیزی که هست بعض احکام فقهی شاملشان نمی‌شود و آن مطلب دیگری است. اما فرزند پیامبر بودن و فرزند حضرت زهرا (س) و حضرت علی (ع) بودن آنها جای شک و تردید نیست.

اما در مورد دسته ی سوم یعنی ((خودمان را می آوریم)) می‌دانیم که پیغمبر اکرم ص در ارتباط با این فرمان ، چه کسی را برای مباهله بردند ؟؟ حضرت علی ع را ؛؛ پس نتیجه می‌گیریم که بر اساس نظر و دیدگاه قرآن ، حضرت علی ع همان نفس پیامبر و خودِ پیامبر است و این دو نفر، یک روح در دو کالبد می‌باشند.

این مطلب فهمیدنی است.

در نقل است روزی مأمون خلیفه‌ی عبّاسی از حضرت رضا ع سؤال کرد : یابن رسول الله ، در بین آیاتی از قرآن که بیانگر فضیلت جدّتان علی بن ابی‌طالب می‌باشند ، کدامیک از همه بالاتر است ؟ [یعنی فضیلتِ بالاتری را برای حضرت علی ع ثابت می‌کند ؟]

امام رضا ع فرمودند : آیه‌ی مباهله ، زیرا خداوند در آن آیه ، حضرت علی ع را نفس و خودِ پیامبر ص خوانده است. و چون پیامبر از همه‌ی انبیاء و اوصیاء افضل است و از همه‌ی موجودات اشرف است ، علی ع هم که نفس او و خودِ اوست حتما از همه افضل و اشرف است.

گفتگو اندرفضائل چون رسید

پرسشی بشنو ز مأمون الرشید

گفت با شاهِ ‌سریرِ ارتضا

حجّتِ هشتم علی موسی الرضا (ع)

چیست در آیاتِ قرآنِ مُبین

برترین فضلِ امیر المؤمنین(ع) ؟

پاسخش فرمود آن دریای علم

با جهانی هیبت و ایمان و حلم

کز میانِ آنچه اندر آن کتاب

ذکر فرموده ز فضلِ آن جناب

آیتی کاندر تباهُل آمده است

افضلِ کلِّ فضائِل آمده است

چون علی را خوانده نفسِ مصطفی

نفسِ افضل افضل آمد بی خَفا

پس به هر دستی نباید داد دست

تا علی ـ دستِ خدا ـ در دست هست



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB