کیمیای آگاهی

نقش بعد معنوی وجودمان در تعاملات در لحظه زندگی مان (قسمت سوم)

تعداد بازدید : 500 تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۷

 

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

 

همگی ما با رویای نوری که از درون دست هایمان دور می شود به دنیا می آییم و کل زندگی مان را جهت بازگشت به آن هاله نور یا آن منبع پر انرژی حیات و آفرینش و غوطه ور شدن در پاکی و بیکرانی آن و غرق شدن در اصالت خویش صرف و وقف می نماییم،

 

 

همان نوری که از آن می آییم و در آن جسم مان شروع به شکل گیری می کند و شروع به شناختن دست ها و پاها و صورت و سایر اعضای بدن مان و تشخیص آن ها می کنیم و با تکامل جسمی جهت ورود به این دنیای فانی به ناگه با خروج از رحم مادر برای اولین بار چشمان فیزیکی خود را باز می کنیم و همه چی را از جنس گوشت و خون و اجسام لمس شدنی می بینیم و مادر پدری را که ما را احاطه کرده اند و آرام آرام با صبر و عشق و حمایت خود به ما فیزیک را می آموزند تا مقدمات راه عبور از این آزمایش را فراگیریم.

 

 

 

 

 

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

 

 

آنچه در این محیط می آموزیم آن است که همه ما از خدا هستیم و مخلوق و معبود اوییم ولی بسیار هستیم و بر روی زمین پراکنده شدیم و هر کدام مان منحصر به فرد و ویژه هستیم همچو نمایی از خالق خود، و با قوانین جاری در طبیعت آشنا می شویم و همچنین قوانین و عرف مرسوم در جوامع انسانی و اینکه برای سر پا نگه داشتن خود اصول اولیه ای وجود دارد همچو نیازهای جسمانی نفس کشیدن، خوردن، خوابیدن، دفع کردن و معاشرت کردن و … .

 

 

آنچه محسوس است آن است که تصویر آن نور از پس زمینه وجودمان پاک نخواهد شد و فطرت مان ما را به سوی آفریدگارمان و آن یکتا و نور مطلق که همه چی از او نسبیت می یابد و آن هستی و نیستی ازلی که همه هیــچ است هدایت می کند، چه بدانیم چه ندانیم و چه خواب باشیم.

 

چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم

چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

 

 

با توجه به سیر تکاملی بشر از خلقتش تاکنون و شکل گیری تمدن ها و پیشرفت حاصله در علوم و فنون، آدمی توانسته تا حدودی جایگاه خود را روی زمین بیابد و مکانی جهت آسایش خود فراهم نماید و برای این منظور مقررات و قوانینی را برای خود وضع نموده است تا حدود و مرزهای جسمی و فیزیکی رعایت شود و همگان با هم بر روی زمین به خیر و خوشی و سلامت روزگار بگذرانند تا از کثرت در وحدت به وحدت در کثرت برسیم و کمال را تجربه نماییم.

 

 

 

شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم

کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از ملک ملک و ملک

کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم

 

 

حال انسانی را می شناسیم که برای جسم و ذهن خود تدارکاتی را آماده و مهیا کرده است لیک گمگشته و خسته و فرسوده به نظر می رسد و روند زندگی او شکل دیگری پیدا کرده و در بسیاری از جوامع تغییراتی را در سلیقه و فرهنگ و آداب و رسوم شان شاهد هستیم که جویندگی انسان را جهت یافتن و رسیدن به بهترین مسیر و زندگی و در حقیقت آرامش را نشان می دهد. این سرگشتگی پاسخی ندارد جز توجه به روح، آگاه شدن به آن و نیازهای این بُعد وجود و آوردن آن به لحظه لحظه زندگی مان.

 

 

 

در این راستا در سال ۱۹۹۷ دو نویسنده دانا زوهار و یان مارشال یک بعد جدید از هوش انسانی را معرفی کردند به نام هوش معنوی که طبق نظر آنان هوش نهایی است و برای حل مسایل مفهومی و ارزشی استفاده می شود که به شرح به آن خواهیم پرداخت.

ادامه دارد …



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB