کیمیای آگاهی

نقش بعد معنوی وجودمان در تعاملات در لحظه زندگی مان (قسمت دوم)

تعداد بازدید : 494 تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۷

با توجه به رویکردی که در پروسه سفر قهرمانی به زندگی نمودن سایر ابعاد وجودیمان داریم و اینکه انسان با سه حوزه مشخص وجودی ذهن و جسم و روح روزگار گذرانده و در مسیر تعالی خود طی طریق می نماییم ، واضح و روشن و مبرهن است که درجه بندی و اندازه گیری و دسنه بندی انسانها صرفاً بر اساس ذهن ایشان کوته بینانه و سطحی نگری محض بوده و این گونه بررسی ها در صورت انجام می بایستی جامع نگرانه و ترجیحاً به روش ٣۶٠ درجه در ٣۶٠ درجه واقع گردد و بر این منوال این مبحث به این روش بیان می گردد .

پس از آنکه مدتها آزمونها با اندازه گیری ضریب هوش ذهنی ، مقیاس معتبری برای استخدام ها و یا به کار گماردن افراد و یا رویکردهای آموزشی ، محسوب می شد و در مدارس نیز برگزار می گردید و همچنین افرادی که دارای IQ بالایی بودند مورد تایید و تحسین قرار می گرفتند و برای شکوفا شدن شان در آینده بر این اساس برای آنها برنامه ریزی انجام می شد،

یافته ها نشان دادند که افراد با IQ بالا به رغم ضریب هوشی ذهنی بالایی که از آن برخوردار می باشند ، لزوماً به موفقیت های اجتماعی چشمگیری دست نمی یابند و خیلی اوقات رفتارها و منش خاص  خود را دارند که در اکثر مواقع در جامعه هنجار شناخته نمی شوند و به همین واسطه در اجتماع پذیرفته نشده و در بسیاری از موقعیت ها و جایگاه های شغلی در نهایت کنار گذاشته شده و افراد تمایلی برای کار گروهی و یا همکاری با آنان را ندارند و در موارد بسیاری طرد شده و کنار گذاشته می شوند و ضریب هوش ذهنی بالای ایشان تضمینی برای داشتن زندگی و جایگاه شغلی و اجتماعی مناسب و آینده ای درخشان و در نهایت حال خوب ، برای ایشان نمی باشد.

حتی در روابط اجتماعی و خانوادگی و زندگی عاطفی شان دچار مسایلی می باشند که از زندگی نمودن و تجربه کردن این بعداز وجود شان نیز عاجزند.

 

 

 

 

در اواسط دهه ۱۹۹۰ دانیل گولمن یافته های علوم اعصاب و روانشناسی را که بر اهمیت هوش هیجانی EQ تاکید می کردند، ارائه کرد. هوش هیجانی باعث می شود تا ما به احساسات خودمان و دیگران آگاه گردیم و آن ها را زنرگی نموده و جزئی از وجود خود گردانیم که شامل همدلی، انگیزه، شفقت و محبت و توانایی پاسخ به لذت و درد و برقراری ارتباط خوب با دیگران و شجاعت اعتراف به ضعف ها و احترام و پذیرش تفاوت هاست که همین موارد تاثیر قابل توجه و فزاینده ای در بهبود روابط و نحوه دید و نگرش مان به زندگی دارد و ابعاد زندگی زمینی مان را کامل تر و پربارتر می گرداند.

قابلیت ها و توانایی های قسمت راست مغز است که شامل تصاویر، رنگ ها، موسیقی، احساسات و هیجان، هنر، تخیل هنری، خلاقیت و درون یابی و شهود است. که با در نظر گرفتن نیمکره راست در کنار نیمکره چپ و آشنی دادن این دو و همسوسازی آنها، قادر به دستیابی به موفقیت، پیروزی و حتی تا حدودی قهرمانی می باشیم.

در دراز مدت، هوش هیجانی کلید موفق بودن در ارتباطات و رهبری است. گولمن درباره اینکه EQ یک نیاز اساسی برای استفاده از IQ می باشد بحث نمود که با تعادل دو سمت چپ و راست مغز می توان به بهینه ترین و بهترین ارزیابی ها و انتخاب ها رسید. اگر مناطق احساسی ذهن مان آسیب دیده باشد، توانایی مان برای تفکر موثر کاسته می شود و بهره وری آن کاهش می یابد.

 

و این همان است که به دلیل اجتماعی بودن انسان و آن جمله معروف که “راه خدا از میان خلق خدا می گذرد” نیاز انسان را برای داشتن ارتباطات موثر و روابط عاطفی بهینه نشان می دهد که به ارتقاء نگرش و نحوه و طرز تفکر آدمی کمکی شایان و درخور می نماید.

یعنی اینکه انسان تک بعدی نیست و علاوه بر حل مسایل منطقی نیاز به زندگی احساسات و عواطف خود و معاشرت با همنوعان خود دارد تا پویا و زنده باشد و حتی موفقیت و مقبولیت اجتماعی وی بسته به این بعد نیز می باشد و تنها ذهن کافی نیست بلکه جسم را نیز باید با آن همراه کرد تا بتوانیم یک زندگی معقول و شادی را تجربه نماییم. زیرا کسی که EQ پایین و IQ بالا داشته باشد از برقراری ارتباط با دیگران و ایجاد روابط آگاه نمی باشد و بر این اساس در محل کار خود با توجه به جایگاه شغلی اش دچار مساله می شود.

 

 

 

لیکن با وجود IQ و EQ بالا، این زندگی تنها در سطح مادیات است و روح نیاز هایی نیز دارد که به نحوه زندگی مان درجه و ارزش والایی می بخشد که جزئی ترین و ساده ترین و سطحی ترین اعمال مان را ارتقاء داده و ما را از زندگی مشعوف و محظوظ می گرداند و در شادی ها سپاسگزار و شاکر، و در دلتنگی ها و نگرانی ها و مسایل و سختی ها صبر و افق دیدمان مان را افزوده می نماید و آگاهی به هدف غایی بودن مان به زندگی مان رنگ و بویی دیگر می بخشد.

ادامه دارد …



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB