همه ما انسانها به این دنیا آمده ایم و تجربه فیزیک را با همه خصو صیات و کم و کیف آن برگزیده ایم ، تا رشد کنیم و پویا باشیم و متعالی گردیم.
رسیدن به این هدف مهم و اساسی ، که شاید بتوانیم آنرا فلسفه خلقت بنامیم، تنها یک مسیر دارد و آن پیمودن مسیر آگاهی است که پیوسته در آن انتخابگرانه حضور داریم تا به غایت نائل گردیم .
اما روش و راه آن به چه صورت است ؟
با تجربه هایمان هر لحظه و درهر شرایطی همراه گردیم و با تمامیت وجودمان پذیرای این تجربیات بوده و درس تجربه ها را دریافت و اخذ کنیم ، از تکرار تجربه ها به این روش و حلقه تکرار تجربه ها رها گردیم.
دقایقی به این بیاندیشیم که تا به این جای زندگی مان ، چند تجربه تکراری داشته ایم؟
در چه مواردی ، افراد پیرامون ما ، به ظاهر عوض شده اند ولی خصوصیات رفتاری و اخلاقی ، یکسانی با دوستان قبلی ما داشته اند ؟
در چه قسمت هایی از زندگی مان ، تکرار تجربه بارها و بارها رخ داده و در چه قسمتهایی ، هر بار تجربه جدیدی داشته ایم ؟
بدانیم و آگاه باشیم ، که تکرار تجربه ، هر زمان که درس مربوطه را اخذ نموده باشیم ، برایمان درسی متفاوت با مرتبه قبلی حضور در آن تجربه به همراه دارد ، زیرا که ما نیز با آگاهی بدست آمده در تجربه قبلی متفاوت با گذشته در این تجربه حاضر گردیده ایم .
اینگونه است که رسالتمان با حضور در این تجربه واضح ، مبرهن و آشکار است.
در این تجربه ایم تا هر لحظه را در مسیر کسب آگاهی قدم برداشته و از هر گونه سستی و لغزش در این مسیر پرهیز و دوری نماییم .
در هر لحظه از حضورمان در تجربه فیزیک و در این دنیا ، لحظه ای که به غفلت سپری گردد ، غیر قابل جبران بوده و تا ابد بار سنگینی آن لحظه و لحظات مشابه از این دسته را بر دوش خود حس نموده و با خود به همراه خواهیم داشت .
راستی لحظات غفلت چه اوقات و لحظات و زمانهایی هستند و چه خاصیت و چه مشخصه ای دارند؟
در این اوقات ما به چه مشغولیم و سرگرم چه هستیم که چنین دشواری و باری را برای خود تولید نموده و ایجاد می کنیم ؟
به طور کلی به صراحت می توان اعلام نمود که هر لحظه از زندگیمان که ما انتخابگر نبوده و حضور در اعمالمان از هر جنس و نوع و از هر حیث که باشند ، نداشته و یا در حال تکرار بی حاصل ( یعنی بدون رشد ) عملی باشیم در غفلت به سر می بریم.
صادقانه به خودمان نگاه کنیم که چند درصد از هر روز ما به غفلت میگذرد ؟
از نظر تعادل جهان هستی که همچون دایه ای مهربان و همراه ، مترصد رشد ماست ، ما در این اوقات مرده ای بیش نبوده و در بقا به سر برده و بی اثر و بی عمل و بوده و همچون جمادات نسبت به این همه پویایی و شدن در هر لحظه جهان هستی به دور بوده و در حال از دست دادن ” بزرگترین سرمایه انسانی” یعنی “زمان ” مان هستیم .
این عادتها می توانند هر چه را از اعمال و افعال روزانه مان را شامل باشند :
به عنوان مثال می توان از هر کاری نام برد که ما به صورت عادت و به شکل روزمره و بدون حضور آن را انجام می دهیم و در هر لحظه از انجام آن ، انتخابگر آگاه و مسئول نبوده و نیستیم .
از رانندگی های روزمره و عادت گونه مان از خانه به محل کار ، که حتی یک صحنه و یا تصویر از آن را به خاطر نمی آوریم.
یا به عنوان مثال زمان استحمام و یا اصلاح صورت و یا شـستشوی ظروف و یا در زمان آشپزی و …
( حال ببینید که تا چه حد انتخابگر آگاه و مسئول در هر لحظه بوده ایم )