زیرا در حالت بدبینی ، زمانیکه کسی بالاتر از من وجود دارد و توانایی گرفتن دست من را دارد و قادر است که رابطه از بالا به پایین با من برقرار کند ، قطعاً ظالم است و من در جایگاه مظلوم قرار دارم، و حتی اگر او ظالم مستقیم من نباشد ، ظالمی است که ظلمی در حق مظلوم دیگری روا داشته است .و بر این اساس او به نوعی به غلط ، در جایگاه مقابل ما، قرار داشته و به این منظور پذیرای دست کمک و یاری از او را نبوده و نیستیم و نخواهیم بود.
در زمان یتیم شدنمان،”زمانیکه مختص پروسه دیدن درد و کسب انرژی از انحراف معیار موقعیت و وضعیت امنیت موجودمان با امنیت مطلوب میباشد ” ، احساس تنهایی عمیقی می کنیم و حس می کنیم ، کسی مارا نمی فهمد و درکمان نمی کند و توی این دنیا، البته با نگرش غیر سازنده اون، یکه و تنهاییم و نه، منحصر به فرد و یگانه ، که احساس یکه و تنها بودنمان قطعاً مزاحم عبور از این مرحله و طی طریقمان بوده و به عکس، احساس اصیل منحصر بفرد و یگانه بودن است، که ما را در این مسیر یار و یاور است …
برای کمک به یتیم، ( چه با رویکردبیرونی و چه یتیم درون خودمان) ، باید هم سطح و هم اندازه او بشویم تا به ما اعتماد کند و دست در دست یکدیگر، و با همبستگی و یا به نوعی هم وابستگی، و به کمک و یاری همدیگر، هر کدام به سهم خود، به یکدیگر کمک و یاری رسانده و یکدیگر را بلند کنیم.
این پروسه همدلی، نکات و ظرایف و لطایف خاص خودش را دارد ، که باید خیلی به آنها ، توجه کنیم ، چون با یک اشتباه کوچک پروسه همدلی به همدردی و ایثار و ازخودگذشتگی و فداکاری و … و از این قبیل کلمات به ظاهر زیبا تبدیل شده ، و به جای کمک آگاهانه و انتخابگرانه به رشد او ، در حقیقت پروسه رشد فرد یتیم را ، ناآگاهانه و غیر سازنده ، مختل کرده و روند طی آنرا با مصائب گوناگون دچار می سازیم .
هدف از همدلی کردن آن است که شخص ، در طی پروسه اش ، احساس تنهایی ناتوانی و بی کسی نکرده ، و همواره در نظر داشته باشد که شخص دیگری نیز در این جهان هستی وجود دارد که او را به هر دلیلی می فهمد و درک می کند و دیگر اینکه، او اطمینان حاصل می کند که، شخص دیگری هم این تجربه را پشت سر گذاشته و نه تنها درس مربوط آن را دریافت نموده است، بلکه اکنون نیز هنوز زنده است و در حالتی مطلوب و رضایتمند، در مورد همان تجربه، در مجاورت ما قرار دارد .