أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ الْبَزَنْطِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى ع إِنَّ قَوْماً مِنْ مُخَالِفِیکُمْ یَزْعُمُونَ أَبَاکَ إِنَّمَا سَمَّاهُ الْمَأْمُونُ الرِّضَا لِمَا رَضِیَهُ لِوِلَایَهِ عَهْدِهِ فَقَالَ کَذَبُوا وَ اللَّهِ وَ فَجَرُوا بَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَمَّاهُ الرِّضَا لِأَنَّهُ کَانَ رِضًى لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَمَائِهِ وَ رِضًى لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّهِ مِنْ بَعْدِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ فِی أَرْضِهِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ أَ لَمْ یَکُنْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْ آبَائِکَ الْمَاضِینَ عَلَیْهِمُ السَّلَامُ رِضًى لِلَّهِ تَعَالَى وَ لِرَسُولِهِ وَ الْأَئِمَّهِ ع فَقَالَ بَلَى فَقُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ أَبُوکَ مِنْ بَیْنِهِمْ الرِّضَا قَالَ لِأَنَّهُ رَضِیَ بِهِ الْمُخَالِفُونَ مِنْ أَعْدَائِهِ کَمَا رَضِیَ بِهِ الْمُوَافِقُونَ مِنْ أَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِهِ ع فَلِذَلِکَ سُمِّیَ مِنْ بَیْنِهِمْ الرِّضَا ع. عیون أخبار الرضا علیه السلام / ترجمه آقا نجفى، ج۱، ص: ۱۴
از احمد بن محمد بن ابى نصر بَزَنطى مرویست که گفت:
به حضرت جواد الائمه (ع) عرض کردم که : قومى از مخالفین شما را گمان اینست که سبب نامیدن مأمون پدر بزرگوار ترا به «رضا» آنست که راضى شد به ولیعهدى او.
آن بزرگوار فرمود: قسم بذات خداوند دروغ گفتند و فاجر شدند. بلکه حق تعالى او را «رضا» نامید چه او راضى بود به خداوندىِ ذات احدیت در آسمان ، و به رسول خدا و ائمه هدى بعد از او و در زمین.
احمد گوید که من عرض کردم : آیا هر یک از آباء و امجاد تو راضى نبودند بخداوند و رسول او و ائمّه ی بعد از او؟
فرمود: بلى راضى بودند.
عرض کردم : پس چرا از میان ایشان ، پدر بزرگوارت را «رضا» نام شد؟
فرمود : زیرا که راضى بودند به آن جناب مخالفین از دشمنان او ، چنانچه راضى بودند به او موافقین از دوستان او. و هیچ یک از آباء آن جناب بدینگونه نبودند؛ پس از این جهت او از میان ایشان به رضا نامیده شد.
خلاصه یکی از یاران امام جواد (ع) میگوید به حضرت گفتم : عدهای میگویند دلیل ملقّب شدن پدر شما به لقب ((رضا)) این است که مأمون این لقب را به ایشان داد چون راضی شدند به ولیّ عهدی مأمون.
امام جواد (ع) فرمودند : این سخن دروغ است. لقب ((رضا)) را خداوند به پدرم عطا فرمود. چون هم در آسمان مورد رضایت خدا و ملائکه بود و هم در زمین مورد رضایت دوست و دشمن.
میگوید از حضرت پرسیدم: مگر همهی ائمه مورد رضایت نبوده اند؟ چرا این لقب مختص پدر شما شد؟
فرمود: زیرا ظهور این صفت ((رضایت)) در پدرم و تجلّی این صفت در پدرم بیشتر از بقیهی ائمه بود. زیرا در مورد سایر ائمه فقط دوستانشان از آنها راضی و خشنود بودند؛ نه دشمنانشان.
اما پدرم هم مورد رضایت دوستان و شیعیانش بود و هم مورد رضایت و پذیرش دشمنانش.
(چون دستگاه خلافت و مأمون با اینکه پیرو حضرت نبودند و با حضرت کینه میورزیدند اما ناچار بخاطر ریاست خودشان راضی به ولایتعهدی آن حضرت شدند).