کیمیای آگاهی

زاغکی قالب پنیری دید...آموزنده یا سازنده ویا...؟!؟!

تعداد بازدید : 11535 تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۹

 

 


زاغکی قالب پنیری دید

به دهان برگرفت و زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که از آن می گذشت روباهی
روبهک پرفریب و حیلت ساز
رفت پای درخت و کرد آواز
گفت به به چقدر زیبایی
چه سری چه دمی عجب پایی
پر و بالت سیاه رنگ و قشنگ
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوشخوان
نبودی بهتر از تو در مرغان
زاغ می خواست قار قار کند
تا که آوازش آشکار کند
طعمه افتاد چون دهان بگشود
روبهک جست و طعمه را بربود.

احتمالا همه ما، شعر بالارو به خاطر میاریم . این شعر توی کتاب دوره دبستان ما بود و حفظش میکردیم.  داستان زاغی که قالب پنیری رو میدزدید، و بعد روباه حیله گری با چرب زبونی و چاپلوسی و حیله گری و مکر و خدعه و نیرنگ و فریب ، پنیر دزدی رو صاحب میشد. 

تا حالا به مفهوم این شعر که از کودکی تو ذهنمون حک شده توجه کردین؟ شعری که همه باید حفظش  میکردیم ، بنظر شما، چه نکته آموزنده و مفیدی توش بود ؟ چه درسی باید ازش میگرفتیم؟ با کدوم یک از عناصر این داستان باید هم ذات پنداری میکردیم و چه حسی رو تجربه میکریم و چه مطلبی رو  باید فرا میگرفتیم ؟

شاید منظور این بوده که گول چرب زبانی و چاپلوسی ومکر و فریب و تعریف های بی مورد دیگران در مورد خودمون رو نخوریم و مسخ دیگران نشیم ، و اختیار خودمون رو تحت تاثیر اینجور چیزا از دست ندیم و دست دیگران نسپریم . !! ولی این پیام با چه روشی منتقل شده؟ هیچ توجه کردین؟

 

حضرت محمد (ص) میفرمایند : « أَلعِلمُ فی الصِّغَر کَالنَّقشِ فِی الحَجَر »

” علم در کودکی مانند حکاکی بر روی سنگ است و میماند “

در کودکی ، همه ما با افراد پیرامونمون ، والدین، دوستان و اقوام سایر الگو ها ی محیط اطرافمون و بیشتر از همه قهرمانان داستان های کودکی  همذات پنداری میکنیم . و به این طریقه که میتونیم آگاهی ها و پیام های سازنده و مورد نیازمون در زندگی روزمره رو درونی کنیم ! 

اگه با انرژی فعال معصوم به شعر بالا نگاه کنیم، و اونو بررسی کنیم احتمالاً خودمون رو با کلاغ ،همذات پنداری میکنیم  نه با روباه مکار ،‌ با اون خصوصیات و اون جلوه هایی که در این داستان به ظاهر بیان شده. ، و خودمون رو جای کلاغی میزاریم که به ظاهر مظلوم شده و روباه ظالمی پنیری که ، خود کلاغ از جایی برداشته بوده رو از چنگش در میاره ! روباه بد جنس و حیله گر و نیرنگ باز ، از دزد ،دزدی کرده و شاه دزده !!

حالا فکرکنید این کلاغی که باهاش همذات پنداری کردیم در ناخودآگاه ما نماد چیه؟ کلاغ به چی معروفه؟ دزدی ، خبرچینی ، شوم بودن ، و آشغالخوردن و … ما با کی هم ذات پنداری کنم ؟ 

  

با کلاغی که دزدی کرده و مورد دزدی قرار گرفته؟ یا با روباه شاه دزد که یکی دیگه رو مظلوم کرده و به ظاهر ظالمه!؟

از طرفی وقتی با  رویکرد انرژی فعال یتیم به این شعر نگاه کنیم ، همه دزدند و دنیا دزد بازاری است که کوچک و بزرگ ، یا مظلومند یا ظالم ،  که البته همین کلاغ به ظاهر مظلوم هم در جای دیگری، صاحب پنیر را مظلوم کرده و خودش با نقش ظالم ، پنیر را از چنگ او در آورده و از او دزدی کرده ! و یک همچین جایی ، جای مناسبی برای زندگی نیست و

 

حالا ببینید با رویکرد معصوم و یتیم به تعادل رسیدهدر ناخودآگاهمون میتونیم چه درسی از این داستان بگیریم !؟ در این حالت ، خیلی بی طرفانه،‌ میبینیم که از هر دستی بدیم از همون دست میگیریم، کلاغی که خودش دزده ، توی حیله و نیرنگ خودش غرق میشه و همون کاری که با کس دیگه ای کرده و به هر طریقی پنیر را ازاون دزدیده ، حالا کس دیگه ای با او انجام داده و پنیر را از او میدزده!!

خودمون را با هیچکدام از قهرمانان داستان همذات پنداری نکردهو از سطحی بالاتر، این حکایت را میخونیم ، و نه احساس اینو داریم که کسی ظالمه ، و نه اینکه کسی مظلومه و نه اینکه همه دنیا دزدند!!!

 

این جهان کوه است و فعل ما ندا 
سوی ما آید نداها را صدا

 

و فقط متوجه میشویم که، اینجا، دنیای عمل و عکس العمل است و هر چه بکاریم فقط همون رو درو میکنیم و نه چیز دیگری !!!!!

 

مگوی آنچه طاقت نداری شنود              که جو کشته، گندم نخواهی درود

از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید ، جو ز جو 

 

 

 



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB