کیمیای آگاهی

اصل شماره ۲ – آنچه که بر ماست، برای ماست

تعداد بازدید : 607 تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۳/۰۸

ازدواج یک رابطه کائناتی بسیار بسیار قوی است  و تعامل در ازدواج بی‏نهایت است و بدانید سالها دوست بودن معادل یک روز بعد از ازدواج نیست، قرارداد کائناتی در این رابطه بسیار مهم است و باعث می شود که جنس این رابطه بسیار متفاوت از رابطه دوستی ( حال هر نوع دوستی و هر نوع رابطه ای) باشد.

هر چقدر که هر فرد فکر کند که در رابطه می تواند همسر خود را انتخاب کند ( از نظر ظاهری ،تحصیلات ،موقعیت اجتماعی و خانوادگی و …) تنها ۰۰۰۰۱/۰% انتخابگر است و ۹۹۹۹۹/۹۹% سایر موارد تحت تاثیر قانون جاذبه قرار دارد، یعنی هرچقدر هم که یک فرد در مورد قد و سن و رنگ مو و رنگ چشم و یا سایر موارد اینچنینی انتخابگر باشد و بر اساس آگاهی اش عمل کند، این فقط درصد جزئی از انتخاب اوست و در بسیار بسیار موارد دیگر که حتی روحش هم از آن بی خبراست، تحت تاثیر قانون جذب و ناآگاهی اش است.
یعنی هر ویژگی ای که یک خانم و یا آقا را جذب یک آقا و یا خانم  می کند ، یعنی خودش در درون خود به آن احتیاج دارد و این  ناخودآگاه اوست که آن خانم یا آقا را در کنار هر فرد دیگری در یک مهمانی ،خیابان و یا در هر جای دیگری قرارمی دهد و آن دو با هم تجربه مشترکی را شروع می کنند.(تا بحال از خود پرسیده اید چرا بجای این شخص با شخص دیگری آشنا نشده اید و یا اینکه چرا این فرد در کنار شماست و در کنار شخص دیگری نیست؟!؟!)
دلیل آن اینست که قسمتهای زندگی نکرده هر فردی توسط پارتنر او زندگی می شود .(  با این اوصاف هر صفتی که به پارتنرتان بدهید، در واقع اسم بخش زندگی نکرده خودتان است.احمق ، نامرد و . . .)

پس لطفا خیلی از پارتنرتان و یا همسرتان شاکی نباشید و یا غر نزنید چون از ماست که بر ماست!
در واقع هر چیزی که در آدم مقابل شما را به خودش جذب کرده ، شما در درون خودتان به آن احتیاج دارید و ناخودآگاه شما آن را طلب می کند.

شاید خیلی از اطرافیانتان در چنین رابطه ای باشند ، مثلا خانم بسیار آروم و آقا بسیار شوخ و شلوغ یا خانم اهل مهمانی  و مسافرت رفتن و آقا علاقمند به خونه نشینی یا خانم عاشق خرید و آقا متنفر از خرید و یا مسایل و موارد مشابه و یا برعکس موارد بالا در مورد خانم یا آقا!

در تمامی این موارد یکی از طرفین رابطه یک ویژگی دارد و فرد دیگر با یک ویژگی بسیار متفاوت در کنار او قرار دارد که البته میزان این تفاوت می تواند از صفر تا ۱۰۰ تغییر کند.
یعنی وقتی یک ویژگی وجود دارد که فرد تحت هیچ شرایطی حاضر نیست آن را زندگی کند،  یعنی آن را در خودش سرکوب کرده و زندگی نمی کند و ضمیر  ناخودآگاه او  برای اینکه او را از این انرژی سرکوب شده  نجات دهد، فردی را جذب می کند که آن را زندگی کند تا او کامل شود. البته این مطلب در مورد هر دو طرف رابطه صادق است.

در همه این موارد و موارد مشابه یک چیزی در فرد اول هست که فرد دیگر را جذب می کند ( فرد اول و دوم را مرتبط با جنسیت در نظر نگیرید، فقط برای توضیح بهتر مطلب از اول و دوم استفاده شده است) مثلا در مثال اول خانمی که بسیار منظم بود، مردی را جذب کرد که بسیار نا مرتب است!

اتفاقی که در این رابطه افتاده اینست که بی نظمی در ناخودآگاه  خانم بوده و خودش حتی در جایی هم که می توانسته، آن را زندگی نکرده ( مثلا بعضی روزها اتاقش نامرتب باشد یا وقتهایی که حوصله مرتب کردن ندارد به خودش استراحت بدهد و این کار را به روز بعد موکول کند!) ولی معمولا این افراد می گویند که حتی یک لحظه هم نمی توانند بی نظمی را تحمل کنند و اتفاقی که می افتد اینست که در تعادل با این افراد همسرشان می تواند در یک دنیا بی نظمی و شاید حتی کثیفی زندگی کند.
در همچنین مواردی خانم سهم بسیار زیادی دارد و همه چیز تقصیر همسرش نیست.

و این یعنی همان قانون جذب، یعنی یک چیزی در درون فردی هست که توسط یک نفر دیگر زندگی می شود و آن دو  درکنار هم  قرار می گیرند تا بتوانند رشد کنند و کامل شوند.

باز هم مثال :
فردی را در نظر بگیرید که با دروغ گفتن بسیار نکته دارد و از این کار متنفر است و تحت هیچ شرایطی دروغ نمی گوید ( البته الان همچین آدمی بسیار کمیاب است!) این شخص افرادی را جذب می کند که بسیار راحت دروغ می گویند و از این کار ابایی ندارند،
این اتفاق فقط برای این می افتد که شخص اول این مطلب را در خودش سرکوب کرده و انتخابگر آگاه آن نیست، مثلا در بچگی بخاطر دروغی که گفته کتک مفصلی از پدر یا مادرش خورده یا در مدرسه تنبیه سختی شده و یا هزاران دلیل دیگر که باعث شده آن فرد نه از روی انتخاب بلکه به دلیل عوامل بیرونی دروغ نگوید، اتفاقی که پیش می آید شبیه دیگ زودپزی است که توی آن غذا گذاشته شده و شعله گاز زیاد است ، بعد از یک  مدتی آن دیگ زودپز منفجر می شود و همه جا را کثیف می کند ، در حالی که اگر در همین مورد هم، فرد انتخابگر باشد هیچ اتفاق بدی نمی افتد.

انتخابگری در مقدمه همین مطالب توضیح داده شده است، اما در مورد این مطلب می توان گفت که فرد بداند دروغ گفتن کار سازنده ای نیست و آگاهانه از گفتن آن خودداری کند و اگر در شرایطی هم قرار بگیرد که با دروغ گفتن بتواند جلوی یک شر و دردسری را بگیرد، این کار را می کند، تنها در این صورت است که پارتنر این شخص یک دروغگوی بالفطره نمی شود.
این مطلب در مورد همه موارد صادق است، وقتی در مورد هر مطلبی دیدید که انتخابگر هستید و در لحظه آگاهانه انتخاب می کنید که آن رفتار را انجام دهید و یا ندهید، در این حالت است که می توان گفت شما در مورد آن رفتار، خود را سرکوب نکرده اید و انتخابگر آگاه آن هستید.

کل وجود هر فرد، در  لحظه با تجربه مواجه می‏شود و بر اساس آگاهی انتخاب و رفتار کند و بخش ناخودآگاه او قانون جذب او را برایش رقم می زند.
لازم است بدانید هر تجربه‏ای که در جهان هستی برای ما پیش می آید ،همچون هدیه ایست که بریا ما فرستاده شده و همانطور که اگر هدیه ای را که دوستتان برایتان فرستاده، باز نکرده، پس بفرستید، او فکر می کند شما از کوچکی هدیه ناراحت شدید و برایتان هدیه بزرگتری برایتان می فرستد، جهان هستی هم هدیه و تجربه بزرگتری برایتان می فرستد. و در صورت مواجهه با تجربه است که می توان درس آن تجربه را گرفت و رشد کرد و تعالی یافت و به خدایی خود رسید.(همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم.)

با مطالب گفته شده حتما شما هم موافقید که طلاق در واقع  فرار از خود است!!!( با توجه به اینکه گفته شد، هر رفتاری که پارتنر هر شخص انجام می دهد، نشانه این است که او خود آن را زندگی نکرده و در وجود خودش دارد)

با توجه به موارد گفته شده لازم به یادآوری است که اگر انتخاب نکنید ،انتخاب می شوید و این یعنی همان قانون جذب.
مثلاً زمانی که به رستوران می روید، اگر انتخاب نکنید ،گارسون  بنابر سلیقه خودش برایتان انتخاب می کند، در مورد ازدواج هم به همین صورت است که اگر خودتان انتخاب نکنید کائنات برای شما انتخاب می کند.



اشتراک در شبکه های اجتماعی

ارسال دیدگاه


طراحی و اجرا : 01WEB